کد مطلب:161817 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

جستجو در نقل از ثقه
چون دانستی كه تكلیف ناقل در نقل امور دین و دنیای خود و دیگران، نقل از ثقه است به آن معنی كه ذكر شد؛ چه از زبانش، یا از كتاب، و مؤلفاتش كه در این اعصار، نقل روضه خوان و امثال او غالبا منحصر است در آن. و دانستنی این كه در نقل كردن از شخص ثقه محذوری نیست و اگر خبر و نقل او خلاف واقع شد بر این ناقل حرجی و ملامتی نیست،

پس باید دانست كه شخص ثقه بسیار شود خبری را نقل كند و لیكن ثقت دیگر خلاف آن را نقل كنند. و گاه شود كه آنچه نقل كرده، منافی است با بعضی از قواعد و اصول مذهب. و نقل ثقه بلكه مومن عادل چنین خبری را، منافات با وثاقت و عدالت او ندارد؛ زیرا كه از برای اختلاف احادیث و اخبار و قصص و حكایات اسباب بسیاری بود در قدیم زمان كه علمای اعلام آن را ضبط كردند و ائمه طاهرین علیهم السلام برای معالجه آن اختلافات و تكلیف فعلی مكلف مكرر دستورالعمل دادند. و در آنها نیز اختلاف پیدا شده و علمای عظام رضی الله تعالی عنهم رنجها كشیده تا هر طایفه به حسب مشرب و مذاقی كه در مبانی فقه داشتند، طریقی معین در پیش گرفتند كه آن مناسب این جا نیست.


آنچه مناسب غرض است تنبیه روضه خوان بصیر متقی است بر آن كه اگر چیزی یا حكایتی در كتاب عالمی دید، اگر چه در نقل آن از آن جا بر او محذوری نیست ولكن بایست تامل كند و ملتفت شود بلكه تجسس نماید، كه علمای دیگر مبادا خلاف آن را ذكر كرده باشند به نحوی كه خلاف واقع بودن خبر اول ظاهر و مبین شود؛ به نحوی كه باید ظاهرا آن كلام را تأویل نمود. پس در چنین مقام: اولا: مستند نقل خود را بگوید و به نحو جزم خودش خبر ندهد كه مثلا امام چنین بود یا گفت یا كرد. و ثانیا: مخالف آن را با سایرین اشاره كند كه مبادا گوش كنندگان مغرور شوند. خصوص اگر صاحب آن كتاب از بزرگان علماء باشد. و ما برای توضیح این مطلب دو مثال ذكر كنیم: مثال اول: عالم جلیل بی نظیر و عدیل شیخ مفید رحمةالله در كتاب «ارشاد» در سیاق ذكر معجزات قاهرات و آیات باهرات حضرت امیرالمومنین علیه السلام گفته: و من آیات الله عزوجل الخارقة للعادة فی امیرالمومنین علیه السلام انه لم یعهد لاحد من مبارزة الاقران و منازلة الابطال مثل ما عرق له علیه السلام من كثره ذلك علی مر الزمان؛ ثم انه لم یوجد فی ممارسی الحروب الا من عرته بشر و نیل منه بجراح او شین الا امیرالمومنین علیه السلام فانه لم ینله مع طول مدة زمان حربه جراح من عدو و لا شین و لا وصل الیه احد منهم بسوء حتی كان من امره مع ابن ملجم علی اغتیاله ما كان. و هذه اعجوبة افرده الله بالایة فیها و خصه بالعلم الباهر فی معناها، و دل بذلك علی مكانه منه، و تخصصه بكرامته التی بان بفضلها من كافة الانام. [1] .


حاصل ترجمه آن كه: مدت زمان محاربه و مجادله آن حضرت در میدان معركه با دشمنان از ایام محاربه از همه شجاعان و هزبران روزگار بیشتر بود. و پیدا نشود از دلیران كه پیوسته ایام مشغول كارزار بودند كسی مگر آن كه صدمه از عدوی خود خورده و جراحتی به او رسیده، یا عیب و نقصی در اعضایش پیدا شده كه به آن بد شكل و سیما شده، جز امیرالمومنین علیه السلام، كه به این طول ایام مقاتله، از عدو جراحتی و عیب و نقصی در بدن مباركش نرسید و از دشمن بدی و مكروهی ندید جز ضربتی كه از ابن ملجم به مكر و حیله به آن حضرت رسید. و این آیه باهره ای است كه خدای تعالی آن جنابرا به آن امر عجیب در میان تمام دلیران روزگار ممتاز فرموده. و آنچه فرموده موید است به خبری كه شیخ شاذان بن جبرئیل در كتاب «فضایل» نقل كرده در قصه ولادت آن جناب كه: حوا و مریم علیهم السلام و دو زن دیگر حاضر شدند و آن جناب را معطر نمودند و در جامه پیچیدند. پس جناب ابوطالب خواست در آن حال ختنه كند به عادت عرب كه طفل را در كودكی ختنه كنند، پس یكی از آن زنان گفت: این مولود متولد شده پاك و پاكیزه كرده شده، حرارت آهن نخواهد چشید مگر بر دست مردی كه خدای تعالی و رسولش و ملائكه و آسمانها و زمینها و كوهها و دریاها او را دشمن دارند و آتش جهنم مشتاق اوست. پرسید كیست: گفت ابن ملجم مرادی [2] الخ. با این حال كلام آن شیخ معظم و مضمون این خبر را نتوان باور كرد و به ظاهرش واگذاشت؛ چه آن منافات دارد با اخبار بسیار كه بعضی از آن را خود آن شیخ معظم روایت كرده و به اختصار به جمله ای از آنها اشاره می شود.اول: شیخ جلیل مذكور در كتاب «اختصاص» روایت كرده كه: چون آن حضرت از جنگ احد برگشت، هشتاد جراحن در بدن مباركش بود و


فتیله ها را چون در زخمی داخل می كردند از زخم دیگر بیرون می آمد به نحوی كه آن دو زن كه جراح بودند و معالجه می كردند - چنان كه خواهد آمد - عرض كردند: این قسم فتیلها از زخمی به زخمی می رود و بر جان او می ترسیم و آن جناب درد را كتمان می كرد و مانند گوشت جویده شده بود. و بر روی پوستی جنابش را گذاشته بودند چون چشم حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بر او افتاد گریست. [3] .

دویم: شیخ معظم مذكور ایضا در آن جا روایت كرده كه: بعد از وفات آن جناب، شمردند اثر جراحاتی كه در بدن مباركش بود از فرق تا قدم. پس عدد آن به هزار رسید. [4] .

سیم: ایضا آن عالم كامل در آن كتاب و شیخ صدوق در كتاب «خصال» حدیثی طولانی از حضرت امام محمد باقر علیه السلام و از محمد بن الحنیفه روایت كردند كه: یكی از علمای یهود شرفیاب خدمت آن حضرت شد بعد از جنگ نهروان و آن جناب ذكر كردند برای او هفت موضع كه خدای تعالی آن جناب را امتحان نمود در حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم. و هفت موضع دیگر بعد از وفات آن حضرت، و در همه مواضع صبر نمود. در چهارم از هفت اول، اجمالی از غزوه احد را بیان فرمود و در آخر آن فرمودند: مجروح شدم در پیش روی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به هفتاد و چند جراحت كه از آنهاست این و این، و ردا را از خود انداختند و دست مبارك را بر اثر یك یك از آن جراحات كشیدند. [5] .


چهارم: ایضا در این كتاب در همان خبر شریف طولانی مذكور است كه در موضع پنجم از قسم اول، اجمالی از غزوه خندق و چگونگی مبارزات خود را عمر و بن عبدود بیان نمود پس فرمود: به من این ضربت را زد و اشاره كرد به فرق مباركش [6] الخ. پنجم: شیخ طبرسی در تفسیر «مجمع البیان» روایت كرده كه: در روز احد علی علیه السلام را آوردند خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حالتی كه در بدن شریفش بود زیاده از شصت جراحت كه از طعن نیزه و ضربت شمشیر و پیكان تیر رسیده بود. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست مبارك به آن جراحات می مالید و آنها ملتئم می شد به اذن خدای تعالی، تا آن كه چنان شد كه گویا جراحتی نبود. [7] .

ششم: شیخ جلیل مقدم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود به سند معتبر روایت كرده در ضمن ذكر قصه جنگ احد كه: اصحاب آن حضرت همه فرار كردند و امیرالمومنین صلی الله علیه و آله و سلم پیوسته با مشركین مقاتله می نمود، تا آن كه در روی مبارك و سر و سینه و شكم و دو دست و دو پای آن جناب نود جراحت رسید. پس آن جماعت ترسیدند و از او كناره كردند و شنیدند منادی از آسمان كه می گفت: لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار. [8] .



ندیده و نه بیند دگر روزگار

جوان چون علی، تیغ چون ذوالفقار



هفتم: عالم نبیل قطب راوندی در كتاب «خرایج» روایت كرده كه: در جنگ احد چهل جراحت به بدن امیرالمومنین علیه السلام رسید. پس رسول خدا


صلی الله علیه و آله و سلم آبی در دهان مبارك كرد و بر آن جراحات ریخت. پس گویا هیچ جراحتی در آن حال نبود. [9] .

هشتم: رشیدالدین محمد بن شهر آشوب در كتاب «مناقب» روایت كرده كه: در روز احد، شانزده ضربت به علی علیه السلام رسیده در آن حال كه در پیش روی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، مشركین را از آن حضرت دفع می كرد و در هر ضربت بر زمین افتاد پس جبرئیل را بلند می كرد. [10] .

نهم: در آن جا از آن جناب روایت كرده كه فرمود: در روز احد شانزده ضربت به من رسید كه در چهار از آن بر زمین افتادم. پس مردی خوش روی نیكو موی خوشبوئی به نزد من آمد و بازوی مرا گرفت و بر پا داشت و گفت: حمله كن بر ایشان كه تو در اطاعت خداوند و رسول اوئی و هر دو از تو راضی اند. پس به نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدم و آنچه دیدم گفتم. فرمود: خداوند چشمان تو را روشن كند، آن مرد جبرئیل بود. [11] .

دهم: امین الاسلام شیخ طبرسی در «مجمع البیان» به سند معتبر روایت كرده از حذیفه كه: در روز خندق عمرو بن عبدود از اسب فرود آمد و شمشیر از نیام كشید كه گویا شعله بود از آتش. پس خشمناك رو كرد به جانب علی علیه السلام پس آن حضرت رو به او آورد با سپر كه بر سر كشیده بود پس عمرو ضربتی بر آن حضرت زد كه سپر را دو نیم كرد و شمشیر از آن گذشت و بر فرق مباركش رسید و آن را مجروح كرد. [12] .


یازدهم: علی بن ابراهیم در تفسیر خود قریب به همین را روایت كرده و بعد از آن ذكر نمود كه: بعد از كشته شدن عمرو، علی علیه السلام سرش را برید پس روانه شد به سوی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و خون از سر مباركش می ریخت از ضربت عمرو، و از شمشیر آن حضرت خون می چكید. [13] .

دوازدهم: ایضا ابن شهر آشوب در كتاب «مناقب» روایت كرده كه: سر مبارك امیرالمومنین علیه السلام در جنگ خندق از ضربت عمرو بن عبدود مجروح شد. پس آمد به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، پس آن زخم را بست و در آن دمید، پس ملتئم شد. فرمود كجایم من در آنوقت كه خضاب شود این، از این. (یعنی محاسن یا رخسارش از خون.) سیزدهم: ابو علی پسر شیخ طوسی رحمةالله در «امالی» خود روایت كرد از حضرت رضا علیه السلام از آباء گرامش از حضرت سجاد علیه السلام كه فرمود در ضمن حدیثی در كیفیت شهادت جد بزرگوارش: و اما ابن ملجم، پس واقع شد ضربت او در حالتی كه آن حضرت در سجده بود بر سر مباركش، بر همان ضربتی كه در آن جا بود. [14] .

چهاردهم: ابن شهر آشوب در «مناقب» نقل كرده از كتاب ابان بن عثمان و او روایت نمود كه: در جنگ احد زیاده از شصت جراحت به بدن امیرالمومنین علیه السلام رسید. پس پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم امر كرد ام سلیم و ام عطیه را كه آن جراحتها را مداوا نمایند. پس هر دو عرض كردند: كه ما بر او ترسیده ایم (یعنی: این زخمها جنابش را هلاك خواهد نمود) پس پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمین داخل شدند بر آن جناب در حالتی كه یك قرحه داشت (یعنی به جهت اتصال زخمها به یكدیگر، گویا یك زخم محسوب


می شد) پس آن حضرت دست مبارك بر آنها می مالید و می فرمود مردی كه چنین بلاها به بیند در راه خداوند، پس میان خود و خداوند نیكی و احسان را به غایت رسانده و عذر را تمام كرده. پس آن جراحتها به هم ملتئم شد. [15] .

مؤلف گوید: كه این اختلاف در عدد جراحات آن حضرت در روز جنگ احد قابل جمع است، به نحوی كه مخالفتی در اخبار نباشد و باید در محل خود ذكر شود. پانزدهم: روایت معروفه مشهوره كه در قدیم الایام محل گفتگو بود و حاصل آن - چون مأخذ اصل آن فعلا در نظر نیست - آن كه در یكی از غزوات - و ظاهرا جنگ صفین باشد - پیكانی در پای مباركش فرو رفت كه در بیرون آوردنش رنج بسیار بر وجود مباركش می رسید. پس در حال نماز كه نفس مقدسه اش اصلا به بدن التفاتی نداشت، آن را بیرون آوردند. و به جهت باور نكردن ظاهر كلام شیخ اجل در «ارشاد» و آن خبر، این مقدار از اخبار صریحه كه اعیان علمای فن نقل كردند كافی است. پس ناچار بایست آن را تأویل كرد به این كه مراد، جراحتی باشد كه منافی با قوت قلب و شجاعت باشد؛ مثل جراحاتی كه در طرف پشت باشد كه علامت فرار كردن صاحب جراحت است از صف هیجا و میدان معركه. یا جراحاتی كه به آن عیبی و نقصی در بدن پیدا شود و غالبا برای صاحب آن اسمی مخصوص باشد مثل «اعلم» آن كه لب بالایش شكافته شود و «اثرم» آن كه دندانش شكسته شود و «اقصم» آن كه دندان پیش رویش شكسته و «اشتر» آن كه پلك زیرین چشمش منقلب شود و «اخرم» آن كه دیوار بینیش بریده شده باشد


و «اعور» آن كه یك چشمش كور شود و «اعلمی» هر دو چشم كور. و امثال آن بسیار است و شاید برای متأمل، محامل دیگر به نظر برسد. و اما خبر كتاب «فضایل» پس پوشیده نماند كه مؤلف آن اگر چه از اجله علماء است ولكن ظاهرا این كتاب را در اوائل سن نوشته و لهذا مبنی بر اتقان و احكام نیست و در آن اخبار غریبه منفرده بسیار یافت می شود. لهذا اساتید فن چندان اعتنائی به آن ندارند؛ علاوه بر این، در متن این خبر عیب بزرگی است كه بالمره خبر را از اعتبار انداخته و آن آن است كه تمام قصه ولادت آن حضرت و آمدن آن خواتین معظمه به جهت اعانت فاطمه بنت اسد و جمله اس از كرامات و گفتگوی جناب ابوطالب با آنها، همه را در خانه ابوطالب نقل كرده و این مخالف است با اخبار بی شمار و نص علمای اخیار و مضامین خطب و اشعار در تمام اعصار كه ولادت با سعادت آن حضرت در داخل كعبه معظمه بود. و این از خصایص آن جناب است كه احدی از انبیاء و اوصیاء در آن شركت ندارند و بعید نیست كه از ضروریات و مذهب امامیه باشد كه پیوسته به آن افتخار می كنند پس اصل كه خراب شد، برای فرع محلی نخواهد ماند چه رسد به معارضه با آن همه اخبار معتمده.


[1] الارشاد، شيخ مفيد، تحقيق مؤسسه آل البيت، ج 1، ص 307.

[2] الفضائل، ص 58.

[3] الاختصاص، شيخ مفيد، تحقيق علي اكبر غفاري، ص 158.

[4] همان، ص 158.

[5] خصال، شيخ صدوق، تحقيق علي اكبر غفاري، ج 2، ص 376، حديث 58؛ الاختصاص، شيخ مفيد، تحقيق علي اكبر غفاري، ص 168.

[6] خصال، ج 2، ص 368؛ الاختصاص، ص 167.

[7] مجمع البيان، طبرسي، ج 1، ص 509.

[8] تفسير قمي، علي بن ابراهيم قمي، تصحيح و تعليق سيد طيب موسوي جزائري، ج 1، ص 119، قم، موسسه دارالكتاب، طبع سوم، 14.4 ه- ق.

[9] الخرائج و الجرائج، قطب الدين راوندي، تحقيق مؤسسه الامام المهدي، جزء اول، ص 148.

[10] مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، تصحيح دانش آشتياني - رسولي محلاتي، ج 2، ص 240.

[11] همان، ج 2، ص 240.

[12] مجمع البيان، طبرسي، ج 8، ص 343.

[13] تفسير قمي، علي بن ابراهيم قمي، تصحيح و تعليق سيد طيب موسوي جزائري، ج 2، ص 184.

[14] امالي، شيخ طوسي، ج 1، ص 375.

[15] مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 119.